نیستی ولی ...

تولد مادر زمستونی

سلام شکوفه نو شکفته من  چن روز قبل تولد مامانی جونت بود (تولد خودم)  بد جورم سرما خورده بودم ودوروز قبلش رو دکتر استعلاجی برام داده بود بدن درد وحشتناکی داشتم والان هم خوب خوب نشدم هنوز گلوم درد میکنه وصدامم گرفته بابایی جونت خیلی نگرانم بود ( میدونه که تواین جور شرایط دوست ندارم به مادرم خبر بدم ) هی میگفت بهتر نیس به مادرم ( مامان بابایی ) بگم بیاد پرستاریت کنه   که واقعیتش اصلا راضی به زحمت نبودم ولی خیلی سخت گذشت دوروز وشب رو که همش خواب بودم  از موضوع اصلی مطلب دور شدم  چون از قبل هم میدونستیم که روز تولدم سرمون خیلی شلوغه بهم علت یه هفته قبلش که رفته بودیم خونه مامان بزرگ ...
15 دی 1397

دوساعتی با عشق

گل نرگس من  دیشب با بابایی جونت رفتیم تئاتر بی نوایان (اثر ویکتور هوگو ) ...  رمانش رمانتیکه و از بی عدالی وفقر در فرانسه نوشته شده که برمیگرده به سال های 1815 ، که ماجرا ی تئاتر از آزادی  ژان والژان از زندان شروع میشه و کسی به این بنده خدا جاومکانی واسه خوابیدن وغذایی واسه خوردن نمیده ( چون ایشون فردی شناخته شده بود در دزدی ) ویه پیرزنی پشنهادمیده که بره به سمت خونه ای در رو بزنه (که اونجا مکانی مذهبی بوده ) اونجا بهش غذا و جا میدن ولی ژانوالژان رفت و کلی وسیله نقره دزد وفرار کرد و پاسبان ها گرفتنش و اووردن کلیسا ولی کشیک گف چرا شمعدان هارو هم نبردی و جاگذاشتی و ... بعد ماجرای فانتین ( که پریناز ایزدیا...
8 دی 1397

برندهههههههههههههه شدم

سلام مرغ امین من  فدات بشم الهی چقد دلم برات ندیده تنگه  از اونجایی که من وبابایی فرصت نمیکنیم  بریم مایحتاج خونه رو بخریم (البته بعضی هفته ها ) از سوپرمارکت انلاین خرید میکنم ( اینو گفتم یه بک گراندی باشه واسه موضوع اصلی ) چن روز قبل یلدا بصورت اتفاقی خرید کردم از همون سوپرمارکت بعد وقتی خریدا اومد دیدم یه گیفت شب چله هم داخلشه وپکیج   شرکت تومسابقه شب چله با کلی بادکنک که تو توضیحات نوشته بود که بابادکنکا عکس سفره چله بگیرین تو اینستا ماروهم تگ کنین  و از بین همه عکسای ارسالی به ده نفر به قید قرعه هدیه ای (صدهزار تومنی ) درنظر گرفته شده ... خوب منم چون بادکنک نداشتم ازه...
8 دی 1397

یلدا چیه شادیتون مبارک

دلبندم خوشیت صد شب یلدا  سلام عزیزدلم دیشب طولانی ترین شب سال بود   وطبق رسوم این شب رو تمام فامیل کنارهم جمع میشن و به خاطره گفتن شعرای حافظ خوندن وفال گرفتن و ... میپردازن  یادش بخیر زمانای نه چندان دور که هنوز مادربزرگ وپدربزرگم در قید حیات بودن این شب خیلی خیلی خوش میگذشت بیشتر نوه هام مجرد بودن همه دورهم جمع میشدیم کلی بگو بخند داشتیم درسته سفره ها مثل الان رنگ لعاب دار نبود  ( فک کنم همون سادگیش بود که هم به دل میشست و هم تو خاطره ها میموند ) ولی الان دیگه همه چی فرق کرده اصلا فرمت زندگیا عوض شده وهرکسی تا هرجا که درتوانش هست از این شیوه تبعیت میکنه . وقتی میرم البوم رو ورق میزنم هنرنما...
1 دی 1397
1